معنی زارع و کشاورز
حل جدول
واژه پیشنهادی
ورزکار
فرهنگ عمید
فرهنگ واژههای فارسی سره
کشاورز
لغت نامه دهخدا
زارع. [رِ] (اِخ) نام سگی است و بدین مناسبت سگان را اولاد زارع نامند. (از تاج العروس) (اقرب الموارد).
زارع. [رِ] (ع ص) نعت فاعلی از زرع.برزگر. (دهار). زراعت کننده. (آنندراج):
خود گرفتم به حکم صاحب شرع
زارع غاصب است مالک زرع.
دهخدا (دیوان ص 109).
زارع. [رِ] (اِخ) لقب ابوزرعه رازی، حافظ مشهور است. (از تاج العروس).
فرهنگ فارسی هوشیار
کشتکار، کشاورز، برزگر
کلمات بیگانه به فارسی
کشاورز
فرهنگ معین
(رِ) [ع.] (اِفا.) کشاورز.
مترادف و متضاد زبان فارسی
برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زراعتپیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر
معادل ابجد
818